سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ معارفی عزم ظهور


ولایت فقیه
از دیدگاه امام خمینی (ره):

آیااندیشه ولایت فقیه در بستر تاریخ خود، به همین صورتى که حضرت امام(ره) گفته‏اند مطرح بوده یا این که حضرت امام در این عرصه، دیدگاه نویى ارائه داده‏اند؟

البته هر نظریه فقهى به طور طبیعى در طول تاریخ، تطوراتى پیدا مى‏کند، ولى به نظر مى‏رسد تولد نظریه ولایت‏فقیه باید هم زمان با تولد فقه باشد; آغاز عصر اجتهاد. من در کلمات شیخ مفید، که آغازگر اجتهاد - به معناى متعارف - است، شواهد و قراینى پیدا کردم که ایشان به ولایت مطلقه فقیه معتقد بوده است. اما پیش از ادامه سخن، ذکر یک نکته ضرورى است:

بدون شک، زمانى فقه شیعه صورت گرفت که فقهاى ما در شرایط خاصى قرار داشتند: حکومت‏ها در دست جائران بود و فقها در حاشیه قدرت، و حتى احتمال این که زمانى قدرت را به دست آورند، داده نمى‏شد. اگر چه در دوره‏هاى محدودى مانند دوره شیخ مفید که آل‏بویه شیعه بر سر کار بودند و یا دوره صفویه روزنه‏هایى براى علماى شیعه وجود داشت، اما با این حال، همین حکومت‏هاى شیعى هم مقید به حفظ قدرت خود بودند و راضى نمى‏شدند براى اجراى مسائل شرعى، به راحتى از حکومت‏خود دست‏بردارند، حتى اگر احساس مى‏کردند که علما در برابر حکومت آنها ایستاده‏اند، با آنها درگیر مى‏شدند.

با توجه به این، در مساله حکومت، به نظر مى‏رسد بخشى از آنچه حاکم اعمال مى‏کند مربوط به یا مال یا جان مردم است. اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که در این حوزه، فقهاى ما براى فقیه، قایل به حق دخالت‏بوده‏اند، به طریق اولى، ثابت مى‏شود که آنها در حوزه‏هاى دیگر هم حق دخالت داشته‏اند. این سه حوزه اهمیت فراوانى نسبت‏به دیگر حوزه‏ها دارد. فقهاى ما در کتاب‏هاى خود، وقتى به این سه حوزه مى‏رسند، مسؤولیت اجراى احکام را بر عهده فقیه مى‏گذارند. به عنوان مثال، وقتى مرحوم شیخ مفید در مباحث‏خود، به نماز جمعه یا عیدین مى‏رسد، مى‏فرماید: «و للفقهاء ان یجمعوا باخوانهم بصلوات الخمس وصلاة الاستسقاء والعیدین والجمعة‏» ایشان این سخن را در حالى مطرح مى‏کند که نماز جمعه یکى از شؤون حاکم بود و توسط او یا کسى که او معرفى مى‏کرد، اقامه مى‏شد. اما چون این یک موضوع دینى است، شیخ مفید آن را بر عهده فقیه مى‏داند. یا - مثلا - در مساله زکات، که یکى از منابع مالى مهم حکومت اسلامى است، شیخ مفید در بحث از آیه «خذ من اموالهم صدقة‏» مى‏گوید: مسؤولیت جمع آورى زکات و دیگر صدقات واجب بر عهده پیامبر (ص) است. سپس مى‏فرماید: پس از وى، این کار به جانشینان او واگذار شده است; «و قد فوضوا النظر فیه الى فقهاء شیعتهم. » در بحث اجراى حدود هم همین سخن را مى‏فرماید.

از جمع‏بندى نظرات معلوم مى‏شود که شیخ مفید (ره) معتقد بوده اجراى حساس‏ترین مسائل دین بر عهده فقهاست و طبیعى است که فقیه در دیگر مسائل عرفى نیز مسؤولیت دارد. این توسعه از کارهاى جالبى است که شیخ مفید کرده است; مثلا، در باب وصیت مى‏گوید: «اذا عدم السلطان العادل - مما ذکرنا من هذه الابواب للفقیه ان یتولا ما تولاه السلطان‏» در تمام این ابواب، احکامى را که سلطان باید اجرا کند، اگر سلطان عادل - یعنى پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) - نبود، فقیه باید اجراى آنها را متکفل شود. این سخن شیخ دقیقا نظریه «ولایت عامه انتصابى فقیه‏» را اثبات مى‏کند که سابقه نظریه ولایت‏فقیه حضرت امام است، در حالى که من ندیده‏ام این سابقه را تاکنون کسى به شیخ مفید رسانده باشد; آنچه هست‏سابقه‏اى است که به مرحوم شیخ احمد نراقى مى‏رسانند یا بعضى هم سعى کرده‏اند آن را به محقق کرکى یا محقق اردبیلى برسانند. اما در کلمات شیخ مفید، که بنیانگذار اجتهاد و اولین فقیهى است که به صورت اجتهادى کتابى نوشته، به روشنى رد پاى نظریه حضرت امام مشاهده مى‏شود.

نکته جالبى که نظریه انتصاب شیخ مفید را اثبات مى‏کند این است که ایشان این مساله را مطرح مى‏کند که اگر فقیهى را سلطانى جائر به ولایتى و حکومتى نصب کند، این فقیه یا داراى شروط لازم است‏یا فاقد آن. اگر او این شروط را واجد باشد - یعنى عادل و مدبر باشد - بر او واجب است این ولایت را بپذیرد، به این دلیل که ولایت‏حق اوست از ناحیه امام زمان (عج) ، ولى با امکاناتى که زمامدار در اختیارش گذاشته است. اما اگر او شروط لازم را نداشته باشد، حرام است ولایت را بپذیرد.

این نظریه در طول تاریخ، تطوراتى پیدا کرده و در زمان محقق کرکى از چند جهت تفاوت‏هایى نموده است. محقق کرکى براى اولین بار، این نظریه را مستدل کرده، مساله «مقبوله‏» را مطرح نموده و روایت «العلماء ورثة الانبیاء» را ذکر کرده است. ایشان موضوع «نیابت‏» را مطرح مى‏کند و به صراحت «ولایت‏» را تعمیم مى‏دهد. در زمان محقق اردبیلى نیز این نظریه تطوراتى پیدا کرد و در عصر محقق نراقى موضوع روشن شد; ایشان براى اولین بار این مساله را به صورت یک قاعده فقهى در آورد و روایات متعددى بر تایید آن ذکر کرد. اما حضرت امام این موضوع را به شکل دیگرى مطرح نمودند; به قول آیة‏الله جوادى‏آملى، حضرت امام هم اندیشه دینى داشتند و هم انگیزه دینى. گذشتگان معتقد بودند ولایت فقیه واجب مشروط است; یعنى مع‏الامکان، با وجود فراهم بودن شرایط، این کار واجب است، اگر چه تحصیل شرایط هم بر فقیه واجب نیست; اگر شرایط به گونه‏اى فراهم شد که حکومت را تقدیم فقیه کردند، در این صورت، واجب است‏بپذیرد. اما حضرت امام معتقد بودند که فقیه باید در پى فراهم کردن شرایط و کسب قدرت باشد; این کار واجب مطلق است که فقیه متصدى اجراى احکام شود.

برخى معتقدند تاسیس حکومت اسلامى به معناى واپس‏گرایى و بازگشت‏به دوره‏هاى ما قبل نوین است. در مقابل، برخى آن را در جهان امروز، فرامدرن مى‏دانند. حضرتعالى چه تحلیلى از این دو دیدگاه دارید؟

بنده معتقدم که اگر جوانب مساله را خوب بررسى کنیم، مى‏بینیم «ولایت فقیه‏» در واقع یک نظریه فرا مدرن است; زیرا این نظریه با تمسک به آیه شریفه «واءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل‏» معتقد است که باید از تمام امکانات روز و فن‏آورى‏ها استفاده کرد و براى هدایت‏بشر به سوى یک جامعه مطلوب و مدینه فاضله، که دین در وجود انسان متجلى باشد و شخصیت افراد ربانى گردد، خود را مجهز نمود.

البته من در اصل این گونه تعبیرها شک دارم; یعنى این که ما این نظریه را سنتى یا فرامدرن بدانیم و بعد چنین تلقى کنیم که اگر فرامدرن یا نوین است‏خوب، و اگر سنتى مى‏باشد مردود است; چون از «مدرن‏» تا «مدرنیته‏» فاصله‏اى است‏با بار فرهنگى خاصى که از ابتدا منتقدان زیادى هم به آن پرداخته‏اند که حتى بسیارى از آنها غربى بوده‏اند. فراصنعتى (پست مدرنیسم) هم که امروزه در غرب مطرح مى‏شود، بیشتر به دلیل ضعف‏ها و نارسایى‏هایى است که از دوره صنعتى (مدرنیسم) احساس کرده‏اند و مى‏بینند که راه بازگشتى به گذشته ندارند. بنابراین، امتیازى به حساب نمى‏آید که ما ثابت کنیم «ولایت فقیه‏» مدرن است‏یا پست مدرن.

تصور من در این زمینه آن است که بشریت‏بدون شک، بر مبناى عقل و درک و عرفیاتش برخى شعارها را مطرح کرده که خوب است; مانند آزادى، عدالت و رعایت‏حقوق دیگران. براى این که ببینیم «ولایت فقیه‏» این گونه ارزش‏هاى بشرى را داراست‏یا نه باید این نظریه را ارزیابى کنیم. مى‏بینیم بسیارى از این گونه ارزش‏ها در این نظریه مورد توجه قرار گرفته است، همانند عدالت - که اصل این نظریه بر آن مبتنى است - آزادى - که به قول شهید مطهرى (ره) ، آزادى از قید و بندهاى نفس است - و برخى دیگر از امتیازات که در این نوع حکومت وجود دارد. بنابراین، علاوه بر شعارهاى خوبى که در حکومت‏هاى - به ظاهر - مردم‏سالار و مدرن مطرح است - و البته شکل صحیح و عمیقش در این نظریه وجود دارد - «ولایت فقیه‏» نقاط قوت و امتیازات دیگرى نیز دارد که خود غربى‏ها هم به آن اذعان دارند.

به عنوان مثال، یکى از انتقاداتى که - حتى خود غربى‏ها - بر مدرنیته دارند این است که انسان را از معنویات دور نموده و در واقع، معنویت زدایى کرده است. و زندگى بدون معنویات - اگر چه از لحاظ ظاهرى، بهشت‏برین هم باشد - انسان را ارضا نمى‏کند; زیرا انسان موجودى است‏با نیازهایى متفاوت از حیوانات. اگر او را از معنویات منسلخ کنیم، او را از کمال وجودى‏اش دور ساخته و به حیوانیت کشانده‏ایم. نتیجه چنین چیزى همان مى‏شود که آن دانشمند غربى گفت: انسان پاره‏سنگى است پرتاب شده در صحراى هستى; یعنى بى‏هدف و بدون برنامه. این در حقیقت، به بن‏بست کشاندن بشر است; از جمله ضعف‏هاى نظام مدرنیته.

بنابراین، ما اصلا مدرنیته و پست مدرنیسم را کامل نمى‏دانیم که بخواهیم ولایت فقیه را با آن مقایسه کنیم.

با فرض دنیوى بودن «دولت‏» در ساخت‏حکومت‏هاى مادى و با توجه به ضرورت وجود «دولت‏» در حکومت اسلامى، چگونه ممکن است ولایت فقیه بتواند در بسط معنویات موفقیت کسب کند؟

همان گونه که اشاره شد، ماهیت ولایت فقیه با حکومت‏هاى دنیوى فرق مى‏کند; حکومت هایى که با اهداف دنیوى و مادى بنا شده است. بنابراین، براى تعبیر از چنین حکومتى، نباید از اصطلاحات این نوع حکومت‏ها، که بار منفى دارد، استفاده کرد; البته نباید متکى به اصطلاحات فنى و سنتى حوزه هم باشیم که مردم نمى‏فهمند یا حتى بوى کهنگى از آن استشمام مى‏کنند، بلکه باید با توجه به ماهیت‏حکومت اسلامى و نظام ولایت فقیه، الفاظى را هم که در آن به کار مى‏بریم داراى بار معنایى خاص خود باشد، غیر از آنچه در آن حکومت‏ها وجود دارد; مثلا، بیان کنیم که منظور از آزادى در این نظام، آزادى غربى نیست; همین گونه است عدالت، رعایت‏حقوق دیگران و دیگر واژه‏ها، اگر چه ممکن است در برخى زمینه‏ها تعاریف ما با تعاریف آنها متنافى هم نباشد، بلکه بار معنایى بیشترى داشته باشد.

بنابراین، اگر حکومت مبتنى بر ولایت فقیه تشکیل دهیم، با توجه بار معنایى خاص الفاظى که از آنها استفاده مى‏کنیم، موانعى جدى در مسیر ترویج معنویات و اخلاق وجود ندارد، اگر چه این کار چندان ساده هم نیست و در یک جهان مادى‏گرا و غربت معنویت، نگه‏داشتن علم معنویت مشکل است. اما با استقامت و فداکارى این کار میسر است، به ویژه آن که ما شیعیان براى بشریت‏به آینده‏اى روشن و پر از عدالت و معنویت معتقدیم.

برخى معتقدند که نظام ولایت فقیه زمینه ساز فرج امام زمان (ع) است و برخى به عکس، آن را موجب بیگانگى با آرمان انتظار فرج مى‏دانند.

این بحث تازه‏اى نیست، در این باره اظهار نظرهاى بسیارى هم شده است. حضرت امام با این طرز تفکر که تشکیل حکومت اسلامى مانع ظهور حضرت مهدى (عج) مى‏شود، قاطعانه مبارزه کردند. اصلا این غیر معقول است که ما خود را منتظر حکومتى صالح بدانیم، ولى در پى اصلاح خودمان نباشیم یا بگوییم اگر صالح باشیم، حکومت صالح به تاخیر مى‏افتد. به عنوان مثال، اگر کسى منتظر آمدن میهمان است، دست روى دست نمى‏گذارد و بى‏کار نمى‏نشیند، بلکه براى پذیرایى از میهمان، خود را آماده مى‏کند. «انتظار» در جایى مصداق پیدا مى‏کند که «منتظر» کارهایى متناسب با «منتظر» انجام دهد. وقتى ما منتظر مصلحى هستیم، به تعبیر آقاى حکیمى، خودمان باید صالح باشیم و جامعه را هم اصلاح کنیم. ما اگر در پى استقرار ولایت فقیه و معتقد باشیم که در سایه این حکومت، مى‏توانیم جامعه را اصلاح کنیم و معنویات را گسترش دهیم، در جهت انتظار مصلح حرکت کرده‏ایم.

این تصور که چون در روایات آمده است در زمان ظهور حضرت حجت (عج) جامعه پر از ظلم و جور و هرج و مرج است، پس ما باید چنین وضعیتى به وجود آوریم تا آن حضرت ظهور کند، دقیقا مثل روایتى است که حضرت مى‏فرماید: مورچه تصور مى‏کند خدا هم مثل او شاخکى دارد. انسان معمولا در هر محدوده‏اى که زندگى مى‏کند، دنیا را هم مثل همان جا تصور مى‏نماید و به رنگ همان جا مى‏بیند; تصور مى‏کند اگر جامعه خودش صالح شد، همه دنیا صالح شده است‏یا به عکس، در صورتى که وقتى ما دید جهانى داشته باشیم - که حکومت‏حضرت ولى عصر (عج) هم در تفکرات ما گستره‏اى جهانى دارد - طبیعى است که هر قدر هم تلاش کنیم، واقع آن است که جهان در سقوط و سراشیبى است; همان گونه که مى‏بینیم عدالت و آزادى را به مسلخ برده‏اند و اینها همه مفاهیمى ضد خود پیدا کرده‏اند.

سیاست و رویکرد دینى در دنیاى امروز حجة‏الاسلام محبى با توجه به تاسیس حکومت اسلامى توسط حضرت امام، آیا اندیشه حکومتى ولایت فقیه فرایند تاریخى فقه شیعه است؟ این فرایند تا چه حد معطوف به مبانى فکرى امامیه مى‏باشد؟

وقتى فقه شیعه را مطالعه مى‏کنیم، از اول کتاب طهارت تا کتاب دیات، در همه مسائل، کم و بیش به احکام فقهى حکومتى برخورد مى‏کنیم که حتى در مسائل اولیه فقهى نیز به فقیهى نیاز است تا آنها را طبق مبانى کتاب و سنت، براى مردم بیان کند. ضرورت آگاهى او بر فقه به این دلیل است که استدلال‏هایى را که از کتاب و سنت ارائه مى‏دهد مبتنى بر مبانى عقلانى باشد. از جمله مباحثى که به خصوص تاکید شده زیر نظر ولى‏فقیه باشد مسائلى است که در کتاب‏هاى جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، مباحث اقتصادى و امثال آن آمده است.

ولایت فقیه از ولایت‏خداى متعال، پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) سرچشمه گرفته است. به عبارت دیگر، مى‏توان ولایت فقیه را در طول ولایت آنان دانست; یعنى اگر خداى متعال بر همه موجودات ولایت دارد و این ولایت را در قانون تکوین و تشریع به نحوى به پیامبر اکرم (ص) و ایشان نیز به ائمه اطهار (ع) عنایت فرموده است، بر همین اساس، از میان فقها نیز کسى که به مسائل زمان خود، از حیث‏سیاسى، اجتماعى و فقهى آگاهى داشته باشد بر همه مسلمانان جهان ولایت دارد. پس در واقع منشا این ولایت قرآن و روایات است. در این زمینه، استدلال به آیات بحث مفصلى دارد، اما از لحاظ روایى، همین که پیامبر (ص) فرمود: «الست اولى بکم من انفسکم‏» و همه از سر فطرت هم که بود، گفتند: بلى، بر این موضوع دلالت دارد. سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر من ولى شما هستم، على (ع) مولاى شماست و براى پس از او، دیگر ائمه (ع) را معرفى نمود. در زمان غیبت هم قوانین اسلامى نباید مسکوت و معطل بماند. پس باید این قوانین به دست کسى اجرا شود. مجرى این قوانین در زمان غیبت، ولى فقیه است. دستور او باید باشد تا احکامى که در جامعه مطرح مى‏شود مشروعیت پیدا کند.

تاسیس حکومت دینى را بعضى به معناى واپس‏گرایى و بازگشت‏به گذشته و سیر قهقرایى مى‏دانند، ولى برخى دیگر معتقدند حکومت دینى در واقع، گذر به جهان سیاسى فرامدرن است و از اندیشه‏هاى سیاسى حضرت امام چنین برمى‏آید که جهان براى رسیدن به مدینه فاضله و سعادت ابدى، باید با حکومت دینى اداره شود.

با توجه به آنچه ذکر شد که ولایت فقیه در طول ولایت‏خدا و رسول او (ص) و ائمه اطهار (ع) است، اگر آن را ارتجاعى بدانیم، در واقع، ولایت‏خدا و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را این گونه دانسته‏ایم، در صورتى که معنا ندارد قوانینى را که ریشه در وحى دارد و وابسته به زمان خاصى نیست، موجب عقب‏افتادگى افکار و اجتماع بدانیم، بلکه طبق روایت‏شریف، به ما امر شده است که در هر زمانى مسائل را به روات احادیث اهل بیت (ع) ارجاع دهیم. اگر مسائلى که از سوى آنها بیان شده براى همیشه بشریت مفید است، ولایت فقیه هم در عرض همین مسائل قرار دارد. بنابراین، اگر خطایى هم وجود داشته باشد، خطاى در حکم نیست; ممکن است در تشخیص مصادیق حکم باشد. اما شخصى که به عنوان فقیه مدبر و متقى انتخاب مى‏شود، خداوند در مرحله عمل، به او تفضلاتى دارد که نمونه آن را پس از رحلت امام بزرگوار در راهنمایى‏هاى خردمندانه مقام معظم رهبرى مى‏بینیم و این از الطاف خفیه الهى است. پس نباید فراموش کنیم که اگر حکومت وابسته به اسلام باشد، خداوند هم به حاکم آن عنایت دارد; در هر زمانى این گونه بوده، در زمان غیبت هم همین گونه است.

آیا نزدیک کردن حکومت اسلامى به استانداردهاى تمدن نوین به معناى آن است که اسلام را مدرنیزه کرده‏ایم یا آن که حکومت اسلامى، خود فرامدرن است و نیازى به این چیزها ندارد؟ در این باره از اندیشه حضرت امام چه استفاده‏اى مى‏توان کرد؟

چون اندیشه حضرت امام به تعبیر خودشان، اندیشه فقه جواهرى است، وقتى در فقه جواهرى تحقیق مى‏کنیم، مى‏بینیم از جزئى‏ترین مسائل زندگى فردى انسان تا کلى‏ترین مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادى او در آن آمده و این به برکت قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) است. اصول قواعد هر رشته‏اى از زندگى انسان در فقه آمده، فقط تطبیق آن در هر زمان با مصادیق، کار فقیه است. به عبارت دیگر، «حلال محمد حلال الى یوم القیامة و حرام محمد حرام الى یوم القیامة. » این واقعیتى است که احکام الهى قابل تغییر و تبدیل نیست، اما در هر زمانى، هر مساله‏اى اتفاق بیفتد، حکمش در فقه موجود است، حتى اگر مسائل سیاسى باشد.

به عنوان مثال، در زمینه ارتباط با دیگر کشورها، اگر رابطه سیاسى و مبتنى بر سلطه باشد، قرآن مى‏فرماید: «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا» ، کفار هیچ سلطه‏اى بر مسلمانان ندارند. اما اگر رابطه اقتصادى و به نفع مسلمانان باشد، همین رابطه که قبلا حرام بود، اینک حلال است، نه به اعتبار این که حکم الهى تغییر کرده، بلکه به این اعتبار که زمان و مکان - شرایط - در بیان حکم و تطبیق با احکام الهى تاثیر دارد. بنابراین، نقصى در فقه اسلامى نسبت‏به زندگى بشر در هر زمانى وجود ندارد و نیازى نیست آن را مدرنیزه کنیم; زیرا در هر زمانى که این فقه در اختیار یک فقیه مدبر و آگاه به زمان باشد مى‏تواند نیازهاى جامعه را تامین کند.

اخیرا مباحثى که در حوزه مطرح مى‏شود بیشتر مسائل حکومتى است، به خلاف گذشته که بیشتر مسائل در زمینه مطهرات و نجاسات و امثال اینها بود. این نشان دهنده آن است که این گونه مسائل جدید در گذشته فقه مطرح نبوده، اما با رشد افکار، اکنون این مسائل از میان آیات و روایات استنباط مى‏شود. به عبارت دیگر، ولى‏فقیه مبین و مجرى احکامى است که کلیاتش در قرآن و سنت آمده و اگر پس از این هم جامعه در هر زمینه‏اى دچار تحول و پیشرفت‏شود، فقها مى‏توانند احکام جزئى را از احکام کلى الهى کشف کنند.

حضرت امام مى‏فرمودند: حکومت اسلامى و نظام ولایت فقیه در واقع، زمینه‏ساز ظهور حضرت حجت (عج) است. چگونه ممکن است چنین باشد؟

در ضمن یک مثال، این مطلب را چنین مى‏توان بیان کرد: اگر قرار باشد مهمانى عظیم‏الشان براى ما برسد، خانه را آب و جارو مى‏کنیم و مقدمات استقبال از مهمان و پذیرایى او را فراهم مى‏نماییم، نه این که بى‏کار بنشینیم و هر گونه آمادگى را از خود سلب نماییم. ما باید وقتى حضرت بقیة‏الله - ارواحنا فداه - ظهور مى‏کنند - ان شاءالله - از قبل در خودمان آمادگى استقبال از ایشان را فراهم کرده باشیم. تا زمینه ظهور ایشان را فراهم نکنیم، ظهور نخواهند کرد. روایاتى هم که مى‏گویند: «یملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» این گونه تفسیر مى‏شوند که هنگام ظهور، طبیعتا جامعه این گونه است، نه این که ما باید خودمان ظلم را زیاد کنیم تا در ظهور حضرت تعجیل شود. در حقیقت، ایشان براى ظهور، نیاز به یارانى صالح دارد. بنابراین، ما باید مقدمات واقعى ظهور را فراهم کنیم، نه این که ایجاد فساد نماییم. کارى که مردم ایران به رهبرى امام راحل کردند و اکنون نیز این راه را به رهبرى مقام معظم رهبرى ادامه مى‏دهند، به واقع زمینه‏ساز ظهور حضرت بقیة‏الله (عج) خواهد بود و امیدواریم همان گونه که اهل معنا معتقدند، فرج آن حضرت هر چه زودتر تحقق پیدا کند.

شهاب_ برگرفته از   http://www.imam-khomeini.com/Maghalat  نوشته ی حجةالاسلام و المسلمین رضا برجی.


[ شنبه 87/7/13 ] [ 1:12 صبح ] [ ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب